1تَلِفَتْ رُوحِي وَانْطَفَأَتْ أَيَّامِي، وَالْقَبْرُ مُعَدٌّ لِي. 2الْمُسْتَهْزِئُونَ يُحَاصِرُونَنِي، الَّذِينَ تَشْهَدُ عَيْنِي مُشَاجَرَاتِهِمْ.
3كُنْ لِي ضَامِناً عِنْدَ نَفْسِكَ، إِذْ مَنْ يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ كَفِيلِي؟ 4فَأَنْتَ حَجَبْتَ الْفِطْنَةَ عَنْ قُلُوبِهِمْ، لِذَلِكَ لَنْ تُظْفِرَهُمْ، 5وَلْتَتْلَفْ عُيُونُ أَبْنَاءِ مَنْ يَشِي بِأَصْحَابِهِ طَمَعاً فِي أَمْلاكِهِمْ. 6لَقَدْ جَعَلَنِي مَثَلاً لِلأُمَمِ، وَصَارَ وَجْهِي مَبْصَقَةً. 7كَلَّتْ عَيْنَايَ حُزْناً وَأَصْبَحَتْ أَعْضَائِي كَالظِّلِّ، 8فَزِعَ الْمُسْتَقِيمُونَ مِنْ هَذَا، وَثَارَ الْبَرِيءُ عَلَى الْفَاجِرِ، 9أَمَّا الصِّدِّيقُ فَيَتَمَسَّكُ بِطَرِيقِهِ، وَيَزْدَادُ الطَّاهِرُ الْيَدَيْنِ قُوَّةً.
10وَلَكِنِ ارْجِعُوا جَمِيعُكُمْ، تَعَالَوْا كُلُّكُمْ، فَلا أَجِدُ فِيكُمْ حَكِيماً. 11قَدْ عَبَرَتْ أَيَّامِي، وَتَمَزَّقَتْ مَآرِبِي الَّتِي هِيَ رَغْبَاتُ قَلْبِي. 12يَجْعَلُونَ اللَّيْلَ نَهَاراً، وَعَلَى الرَّغْمِ مِنَ الظُّلْمَةِ يَقُولُونَ: ’إِنَّ النُّورَ قَرِيبٌ!‘ 13إِذَا رَجَوْتُ أَنْ تَكوُنَ الْهَاوِيَةُ مَقَرّاً لِي، وَمَهَّدْتُ فِي الظَّلامِ فِرَاشِي، 14وَإِنْ قُلْتُ لِلْقَبْرِ أَنْتَ أَبِي، وَلِلدُّودِ أَنْتَ أُمِّي أَوْ أُخْتِي، 15فَأَيْنَ إِذاً آمَالِي؟ وَمَنْ يُعَايِنُ رَجَائِي؟ 16أَلا تَنْحَدِرُ إِلَى مَغَالِيقِ الْهَاوِيَةِ، وَنَسْتَقِرُّ مَعاً فِي التُّرَابِ؟»
ايوب برای رهايی دعا میكند
1پايان زندگی من فرا رسيده و پايم لب گور است. قبر آماده است تا مرا در خود جای دهد. 2مسخرهكنندگان دور مرا گرفتهاند. آنها را در همه جا میبينم. 3-4هيچكس بر بیگناهی من گواهی نمیدهد زيرا تو ای خدا، به ايشان حكمت ندادهای تا بتوانند مرا ياری دهند. ای خدا، نگذار آنها پيروز شوند. 5كسی كه برای منفعت خويش بر ضد دوستانش سخن گويد، فرزندانش كور خواهند شد.
6خدا مرا مايهٔ تمسخر مردم گردانيده است و آنها به صورتم تف میاندازند. 7چشمانم از گريه تار شده و از من سايهای بيش باقی نمانده است. 8مردان درستكار وقتی مرا میبينند دچار حيرت میشوند.
ولی سرانجام آدمهای بیگناه بر اشخاص نابكار پيروز خواهند شد، 9و پاكان و درستكاران پيش خواهند رفت و قويتر و قويتر خواهند شد.
10در بين شما كه مقابل من ايستادهايد آدم فهميدهای نمیبينم. 11روزهای من سپری شده، اميدهايم به باد فنا رفته و آرزوهای دلم برآورده نشده است. 12دوستانم شب را روز و روز را شب میگويند! چگونه حقيقت را وارونه جلوه میدهند!
13-14اگر بميرم، در تاريكی فرو رفته و قبر را پدر و كرم را مادر و خواهر خود خواهم خواند. 15پس اميد من كجاست؟ آيا كسی میتواند آن را پيدا كند؟ 16نه، اميدم با من به گور میرود و با هم در دل خاک خواهيم خوابيد!